بزرگراه

ماوی یعنی آبی، مثل اقیانوس، آسمان، کوه‌ها، و دلتنگی

یک چهار ضلعی که هوایش هم کمی سنگین است.

و یک پنجره که دانه های برف را می بوسد

یک پنجره که نگاهش  می کنیُ می خورد توی ذوقت مرگ آدم برفی...

ولی عوضش نوک انگشتانت که می ایستی و بازش می کنی نفس که می کشی..همین!

نفس که می کشی..و همین کافیست...

یک دفترِ آبی ، که کلی کلمه تویش جا خوش کرده اند

غم..ترس..لبخند...

 یکی تنهایی..یکی تردید و دیگری خستگی..

یکیشان هم که خیلی ابراز وجود نمی کند ولی اغلب هَست ،

خجالتی است یک گوشه قایم می شود و صدایش هم در نمی آید ولی هَست..امید..؟ شاید..

یک چهارضلعی..و تکرار بعضی شعرها..حرفها..


"از تنهایی مگریز!
به تنهایی مگریز!
گهگاه
آنرا بجوی و
تحمل کُن.
و به آرامش خاطر
مجالی ده!

مارگوت بیکل"

یک چهارضلعی و گاهی لجبازی ، که عقده ی نشدن هارا با سردی روابط خالی می کنی!

گاهی  هم  بی قراری هایت را توش جا می ذاری و لبخندت را که زدی به صورتت..

خوب که روی لبانت جا گرفت  می روی بیرون..

یک چهارضلعی و چند قول و قرار با خودت..کمرنگ کردن رابطه ها و کمی مرور..




نوشته شده در دوشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۰ساعت 14:38 توسط ماوی|

Design By : Night Melody