بزرگراه
ماوی یعنی آبی، مثل اقیانوس، آسمان، کوهها، و دلتنگی
قبل رفتنت به بیمارستان نمیومدم اتاقت چون گریم می گرفت همش، یکی از مزخرف ترین ویژگی هام همینه دیگه، همش زودی گریم می گیره. بابت همه چی. نمیومدم اتاقت چون گریم می گرفت و می ترسیدم فکر کنی حتما حالت بده که گریه می کنم، امروز که باز زنگ زدی فهمیدم که توام گریه ات گرفته، برا همین زود قطع کردی. دختر توام دیگه. حتی الآن موقع تایپ اینا جلو چشمام تار شده ... ولی عیب نداره، زودتر بر می گردی خونه، گریه هامونو می کنیم و بعد همه چی به روال عادی بر می گرده. بر می گرده به همون روزایی که فکر می کردم که چقدر مشکلات دارم و چقدر بدبختی داره از زندگیم می باره و چقدر سردرگمم و چقدر هیچی تو زندگیم اونجایی که باید نیستش، چه می دونستم زندگی میتونه خیلی دردناک تر باشه، چه می دونستم همینکه مامانمو تو خونه دارم یعنی اینکه مشکلات اونقدرم بزرگ نیستن، یعنی خوشبختی دارم، یعنی بقیه ی سردرگمیامم یجوری بالاخره حلش می کنم و چیزایی که سرجاشون نیستنو میزارم سرجاشون. اما الان نبودنت تو خونه دست من نیست و من مستاصل تر از همیشم. زودتر خوب شو و برگرد.
| Design By : Night Melody |
